عوامل عدم مشارکت زنان درجامعه
عوامل عدم مشارکت زنان درجامعه
پرینازمهاجرانی اسبلی
مددکاروآسیب شناس اجتماعی
دانش آموخته فلسفه وکلام اسلامی
در جوامع امروزی، بیشتر نقشها از نوع محقق یا کوشاورد هستند. فقدان نقشهای مهم در زمینههای اجرایی، مدیریتی و سیاسی در جامعه، مانع مهمی برای ارتقای زنان است که در نتیجه، مانع مشارکت آنها در برنامهریزیها و تصمیمگیریهای مربوط به خودشان میشوند.
عدم مشارکت زنان گاهی ناشی از وجود اندیشهها و باورهای نادرست در جامعهی سنتی ما در مورد تواناییها و استعدادهای بالقوه زنان باشد که بهعنوان عامل فرهنگی مدنظر است. این نگرشهای منفی و تعصبآمیز زنان را افرادی ضعیف، عاطفی و فاقد اعتماد به نفس میپندارد و مانع بروز شایستگی آنها میشود.
در طول دوران زندگی، زنان بهطور ناخودآگاه این اندیشه و تفکر منفی دربارهی خود را پذیرفته و در رفتار و کردار خود ظاهر ساختهاند. بهطور طبیعی رشد شخصیت، اعتماد به نفس و دیدگاه زن نسبت به خودش، زمانی مثبت و سازنده است که بتواند در جامعه و در فعالیتهای جمعی، به شیوههای مختلف مشارکت داشتهباشد.
در بعد حقوقی نیز، زنان نقش بهسزایی در تدوین قوانین مربوط به خود ندارند. تدوین قوانین مربوط به زنان، بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی و نیازهای واقعی آنان شکل میگیرد و تفکر مردسالارانه کاملاً در ابعاد حقوقی به چشم میخورد.
بررسی قواعد موجود، نشان میدهد که قانون در بسیاری از موضوعات مربوط به خانواده (بهعنوان مثال، مدیریت واحد خانواده، طلاق، تکالیف مالی زن و مرد در ازدواج دایم و …) و یا قواعد مربوط به مسؤولیت کیفری و … مبنای جنسیتی دارد.
با توجه به گسترش آگاهیها و دانش زنان در دنیای امروز، همچنین ساختار اجتماعی، اقتصادی و اندیشههای سیاسی رو به رشد جوامع، لزوم بازنگری در قوانین موجود باید جدی تلقی شود.
و سرانجام چهارمین مانع جدی مشارکت عوامل آموزشی است که از یک طرف بهعنوان عامل منفرد و مستقل و از طرف دیگر بهعنوان بستر و زمینهی رفع دیگر موانع مشارکت قابل بررسی و تعامل است. آموزش مطلوب میتواند تأثیر منفی عوامل ساختاری را بر مشارکت زنان در صحنههای اجتماعی کاهش دهد.
آموزش زنان و دختران ضمن آنکه باعث توانمندسازی بخش عظیمی از نیروی انسانی و بهبود وضعیت مالی خانواده میشود، بهدلیل نفوذ بیشتر آنها در خانواده و آثار مستقیم دانایی و آگاهیشان بر تربیت فرزندان، تأثیرات اجتماعی وسیعی را نیز در پی خواهد داشت.