شهرهای جدید مسئله یا حل مسئله
پریناز مهاجرانی اسبلی
مددکار وآسیب شناس اجتماعی دانش آموخته فلسفه وکلام اسلامی
شهرهای جدید مسئله یا حل مسئله
یکی از سیاست هایی که به منظور توسعه فضایی سکونتگاه ها و بهبود توزیع فضایی جمعیت و فعالیت در کشورهای مختلف اتخاذ میگردد. ایجاد و توسعه شهرهای جدید میباشد. دو هدف اصلی ایجاد شهرهای جدید از دیدگاه توسعه فضایی و تمرکززدایی ااز مادرشهرها و تمرکزگرایی در مناطق مستعد توسعه اما توسعه یافته و کمتر توسعه یافته است. نتایج حاصل از تحقیق نشان داد؛ از مهمترین معضلات شهرهای جدید در ایران میتوان به نبود برنامهای جامع برای انتقال صنایع از مادرشهرها به شهرهای جدید اشاره کرد که باعث شده است کا مادرشهرهای همچنان محل اشتغال و درآمدزایی افراد باشند و شهرهای جدید محل سکونت و استراحت که منجر به ایجاد ترافیک و راهبندان در مسیرهای مادرشهر و شهرهای جدید میشود. در واقع رشد شهرهای جدید با بی برنامگی صورت گرفته است. همچنین احداث واحدهای مسکونی در شهرهای جدید با حجم بالا صورت گرفته است و بسیاری از این واحدها بدون توجه به نیازها و سلایق خانوارها بوده است. همچنین پیش بینی نادرست جمعیت مستقر در این شهرها عملا بسیاری از منابع را به هدر داده است. نبود حس تعلق به مکان، ضعف در مکانیابی شهرهای جدید، فاصله های دور تا مادرشهر، نبود سیستم حمل و نقل مناسب از دیگر ضعف های اساسی شهرهای جدید در ایران است.مسایل وآسیب های شهرهای قدیمی در طول زمان شکل گرفته اما در شهرهای جدید بخصوص شهرسهند سرعت رشد جمعیت در کنار نبود زیرساختهای لازم مسایلی ایجاد میکندگروههای جمعیتی ساکن در این شهربهشدت متنوعند و اغلب اولین تجربه آپارتماننشینی آنهااست
درتحلیل مسایل اجتماعی بهرهبرداری و نگهداری مجتمعهای مسکنمهرباید گفت رویکردهای اصلی در سیاستگذاری مسکن شامل دو رویکرد دولتگرا و بازارگرا است. رویکرد دولتگرا مبتنی بر تلقی تجلی خیرعمومی و تأمین نیازهای زیربنایی مردم و گسترش عدالت اجتماعی است و رویکرد بازارگرا که مبتنی بر اقتصاد دموکراتیک است تأکید دارد بازار مهمترین بخش تأمین رفاه اجتماعی است.
مسکن مهر تا امروز محل مناقشات بسیار بوده است. طراحان آن معتقد بودند بهاین وسیله بهشکلی تاریخی به نیازهای مردم پاسخ داده میشود و بیرون از بازار، درآمد اجتماعی اقشار ضعیف را بالا میبرد اما منتقدان میگفتند دولت نباید و نمیتواند در بخش مسکن چندان کارآمد باشد زیرا باعث تولید رانت و بههدررفتن منابع میشود.
واحدهای مسکنمهر علیرغم این حرفها مورد بهرهبرداری قرار گرفتهاند و الگوی ساختوساز آنها مبتنی بر بلندمرتبهسازی و انبوهسازی با تراکم بالاست تا هم در هزینههای ساخت و هم در زمین صرفهجویی شود. این الگو به مرحله جمعیتپذیری رسیده و مسایل اجتماعی آن کمکم بروز پیدا کرده است. در بررسیهای میدانی، مسایل اصلی شامل چند دسته بودند، ازجمله غلبه تصرف استیجاری نسبت به تصرف ملکی، غلبه سکونت مهاجران و فاصله زیاد نوع سکونت و سبک زندگی قدیم و جدید آنها، ضعف مالی ساکنان برای پرداخت حقشارژ، فقدان فضاهای کالبدی لازم برای تعامل اجتماعی، کیفیت پایین ساخت و مشکلات روزمره تأسیسات و ضعف در مدیریت بهرهبرداری و نگهداری از آپارتمانها. قانون تملک آپارتمانها شرایطی برای انتخاب مدیر ساختمان تعیین نکرده است؛ تاجایی که برخی مهندسان میخواهند با استفاده از این نقطهضعف، این حوزه را به یکی از حوزههای تحتمسئولیت خود تبدیل کنند. افتراق فضایی و اجتماعی، ورود گروههای آسیبپذیر و کمدرآمد، ضعف خدماترسانی شهری و امکانات زیربنایی و روبنایی و ایجاد فضای ناامن شهری ازجمله مسایل ناشی از مسکنمهر هستند. شهرهای جدید هم بهنوبه خود مسایلی داشتند، مانند ناپایداری و ماندگاری جمعیت، عدم احساس تعلق ساکنان، فقدان نشاط و سرزندگی اجتماعی و عدم شکلگیری هویتشهری.
این مسایل درکنارهم بحرانهایی ایجاد میکنند که برای حل آنها باید دستنیاز بهسوی جامعهشناسان دراز کرد. جامعهشناسان باید با برنامهریزان و صاحبمنصبان دینی و اجتماعی وارد اتحادی یکسان شوند. حوزه اجتماعی و فرهنگی حوزهای مسأله ساز است و جامعهشناسان باید ببینند چگونه میتوانند در این حوزه، عناصر دیگر این اتحاد پیچیده را حل کنند.
شکلی از سوژهسازی درحال شکلگرفتن است و گفتمان قدرت سعی دارد با برچسبزدن و مسأله نامیدن ساکنان، این کار را انجام بدهد. در ادبیات برنامهریزی شهرهای جدید واژههایی هست که برهمین نوع نگاه دلالت دارد، مانند «جمعیت سرریز»، «گروههای حاشیهنشین»، «ساکنان شهرهای خوابگاهی»، «گروههای کمدرآمد»، «شهرکهای اقماری» و «مهاجران ناسازگار».
مسوولان شهر های جدید باید راههایی را برای آموزش شهروندی، توانمندسازی، تربیت و کنترل این گروههای اجتماعی هموار کند. توسعه اجتماعی مسألهمحور، سوژهساز خواهد بود، پس بهشکل پیچیدهای سرکوبگر است، از سوی گفتمان حاکم بر مدیریتشهری تحمیل میشود، بر فقدانها تأکید دارد، نوعی رویکرد سلبی است و معمولا گروههای اجتماعی در آن گروههای آماری و جمعیتی هستند، نه واقعی. در این نوع توسعه انسانها عوامل بازدارنده توسعه بهشمار میروند.
در مقابل توسعه اجتماعی مسألهمحور، توسعه اجتماعی منبعمحور قرار دارد که سوژههای آن انسانی و واقعی هستند اما خاموش. آسیب شناس صدای این گروههای خاموش است، پس رهاییبخش خواهد بود. این نوع از توسعه، سوژههای انسانی را منبع توسعه و عامل حرکت میداند، نه بازدارنده. در حل مسایل شهرهای جدید نیز جامعهشناسان وآسیب شناسان باید به یاری شهرسازان بیایند.
ادامه دارد …
https://iralkhabar.ir/?p=31506